بوژوویچ: باشگاه استقلال باید همه دستمزدم را پرداخت کند رکورد شکنی بی سابقه باشگاه استقلال در تغییر سرمربی| آینده مبهم جباری وزیر ورزش عراق وارد مشهد شد (۴ اردیبهشت ۱۴۰۴) مجتبی جباری جانشین بوژوویچ شد مرضیه جعفری، سرمربی جدید تیم ملی فوتبال زنان شد+سوابق تمدید قرارداد فلیک با بارسلونا هواداران گالاتاسرای شاکی از موراتا پایان کار همیلتون در فرمول یک؟ مهدی تاج: باوجود VAR، نباید اشتباهات داوری به وجود بیاید پیشنهاد وسوسه‌بر‌انگیز الهلال به رافینیا | ۲۰۰ میلیون یورو برای چهار فصل! محرومان مرحله یک چهارم‌نهایی جام حذفی مشخص شدند | استقلال و سپاهان با ۳ محروم خرید غندی‌پور برای پرسپولیس ۱۳۰ میلیارد آب می‌خورد! اطمینان موسیمانه از وصول مطالباتش از باشگاه استقلال آبی‌ها تمرین را تحریم کردند پاری سن ژرمن بیرون از خانه نمی‌بازد شکست ناهید کیانی مقابل مبینا نعمت زاده در چین مرادمند فصل را از دست داد؟ فستیوال ستارگان کشتی در آمریکا بند جدایی قرارداد کارتال با درگذشت پاپ فرانسیس، فوتبال یکی از هواداران باوفایش را از دست داد
سرخط خبرها

یک قاب، یک خاطره؛ به روایت استاد قاسم زردکانلو | قسمت ششم

  • کد خبر: ۳۰۹۰۱۲
  • ۱۶ دی ۱۴۰۳ - ۱۲:۴۶
یک قاب، یک خاطره؛ به روایت استاد قاسم زردکانلو | قسمت ششم
روزگاری ورزشگاه پیر تختی و سالن مهران مرکز ثقل ورزش خراسان بود.

به گزارش شهرآرانیوز، والیبال و بسکتبال در مهران و بقیه ورزش‌ها در سعد‌آباد متمرکز بود. این ورزشگاه قلب تپنده ورزش مشهد و استان بود. از درب دور میدان که وارد می‌شدیم، سمت راست سالن کشتی مرحوم صحرایی غوغایی بود. جوانان و نوجوانان در سکو‌های سالن لباس کشتی بر تن می‌کردند و با شور و اشتیاق زیر نظر پهلوان نخودچی و چنگیز عامل و دیگران با هم سرشاخ می‌شدند. از جلو سالن که می‌گذشتیم، به هیئت دوومیدانی می‌رسیدیم که نمادش استاد صابری منظم و با عشق آماده تمرین دوومیدانی بود. همیشه بچه‌های دو‌ومیدانی مانند حسن روحی و جمشید مهریار و بیانی و رسول میری و دیگران پشت دروازه زمین شماره ۲ که چمن خوبی داشت، پابرهنه گل‌کوچک می‌زدند و با آمدن استاد صابری که به فوتبال حساسیت داشت، خودشان را جمع‌وجور می‌کردند.

گاهی پشت دروازه زمین شماره‌یک پهلوان وفادار و گلمکانی و دیگرپهلوانان پابه‌سن‌گذاشته کتشان را می‌کندند و با همان لباس معمولی نرمش می‌کردند و ما هم از دیدنشان لذت می‌بردیم. عباس‌آقا و کلب‌اصغر با نظارت استاد صابری قبل از تمرین پیست خاکی شماره‌یک را آب‌پاشی می‌کردند. دو‌ومیدانی به‌ویژه پرتاب‌ها همیشه پیش از تمرین فوتبال تمام می‌شد. بچه‌های تیم منتخب یکی‌یکی می‌آمدند و آماده تمرین می‌شدند و کار فوتبالمان شروع می‌شد. خیلی وقت‌ها شاهد بودم در کنار تمرینات فوتبال، استاد محمد خادم دو اسطوره کشتی جهان، یعنی امیر‌رضا و رسول را در پیست دو‌ومیدانی و پله‌های کنار جایگاه تمرین می‌داد. آنها که نوجوان بودند، تمرینات سخت و فشرده و تخصصی پدر را با جان می‌خریدند تا درنهایت تاریخ‌ساز شدند.

در اوایل دهه ۶۰ هردو زمین چمن سعدآباد بسیار خوب و مخملی بود و کادر خدماتی با مدیریت جمشید ضیایی زحمت زیادی می‌کشیدند؛ به‌ویژه کلب‌حسن که فقط از جمشید ضیایی دستور می‌گرفت و کلید‌دار مجموعه بود. این همه تلاش با حضور انبوه تماشاگران صورت می‌گرفت که بیشترشان عاشق و صاحب‌نظر بودند و ساعت‌ها قبل و بعد از ما به تجزیه و تحلیل تمرینات و مسابقات می‌پرداختند. رهبران تماشاگران نیز همه عاشق و دل‌سوخته و بی‌ادعا بودند و گاهی هزینه هم می‌کردند. حاجی رحمتی، حسین تکمان، علی مغول، کاظم و حاج‌تقی، حاج‌احمد ابوالفضلی، حسن نارگیل، آقافرمون، حسین نای‌نای، محمد بوقی، عباس‌طلا، قاسم چاقه، محمد اسمی، رضا نقاش، آقارضا بنا، حاجی دلپاک، هادی مباشری و مهندس عباسی و خیلی‌های دیگر از روی سکو‌ها سردمداران طرف‌داران تیم‌ها بودند و بی‌ادعا هرکدام گروهی داشتند و با هم و با بچه‌ها از فوتبال لذت می‌بردند.

نه پولی بود، نه دلالی و نه مدیربرنامه‌ای. همه عاشق بودند. حتی در مسافرت‌ها هم پول جمع می‌کردند و مدیر حساب و کتابشان هم هادی مباشری بود که جوان بود و پرانرژی. فوتبال آن موقع یک هیئت‌فوتبالی داشت که همه فوتبالی بودند و از افراد سیاسی خبری نبود. کمیته داوران ما که بزرگانی، چون نهاوندی، نادری، پژند، اربابی، تهرانی، بیهقی، جاهدی، عادل‌ها، اکبرنژادها و امامی‌ها را یدک می‌کشیدند، یکی از یکی با‌صفاتر بودند. بخشی ترشی‌بادمجان هم با آن قوری و استکان چایی‌اش بین دو نیمه مسابقات محبوبیتی داشت برای خودش و تماشاگران هم با ترشی‌بادمجان گفتن با او حال می‌کردند و او خنده‌های قشنگش را تقدیمشان می‌کرد. در مسابقات که با حضور چندین‌هزار نفر برگزار می‌شد، کنترل جمعیت با تعدادی از افراد هیئت‌فوتبال و با کمک عسگر ترکه انجام می‌شد که آچارفرانسه بود. از جوشکاری و کنترل بلیت بگیر تا تدارکات. یاد آن روز‌ها به خیر که سعدآباد فقط یک ورزشگاه نبود، بلکه محل دوستی‌های ناب و زلال بود؛ دوستی‌هایی که بوی معرفت و یکرنگی می‌داد؛ چیزی که در این دوره و زمانه کالای نایاب شده است!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->